ملیکاملیکا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
آریانآریان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 7 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

بهانه های زندگیم ملیکا و آریان و آنیتا

یک مامان هستم ک شیطونی دخترا و پسرم اینجا می نویسم

ده ماهگیت مبارک

زندگی مامان ده ماهگیت مبارک زندگیم، نفسم،عشقم ، امید زندگیم، عزیز دلم ده ماهگیت مبارک.   گل مامان، عاشقتم.گل مامان می پرستمت دختر خوشگلم عزیز دلم باورم نمیشه ده ماه اومدی تو زندگیم ، احساس می کنم سالهاست که با منی  . از اینکه وقتی بغلت می کنم دستات دور گردنمه بال در می ارم. روزی هزار بار خدا رو شکر می کنم . باورم نمیشه که ده ماهه مامان شدم . مامان فرشته ای مثل تو . وقتی فکر می کنم میبینم چقدر پاکی و من چقدر تو زندگیت نقش دارم می ترسم . خدایا کمکم کن. ...
28 اسفند 1390

عکسایه جدید ملیکا

سلام فندق مامان فدایه این تمرکزت بشم که با دقت توپت رو می خوری  ای جووووووووووووووووووون ای جون چقدر ناز نشستی فدات بشم که تو دوربین نگاه می کنی عکس قند عسل مامانی وقتی از حموم اومده بود بیرون این عکس دیروز ملیکاست 8 ماه 2 روز اینم عکس ملیکا خانم با چادر گل گلی (همین امروز این عکس رو گرفتم تو این عکس 8 ماه 3 روز داره) ای جون چه لمی داده دخترم ...
27 اسفند 1390

2 بهمن یه روز مهم تو زندگی من

عزیز مامان سلام  خدایا تو این روز قشنگ بندبند وجودم تو رو شکر می کنه بخاطر  نعمتی که به من عطا کردی .... کمکم کن لیاقتش رو داشته باشم .... و بتونم تو زندگی مشترکمون بهش آرامش بدم ... و بتونم خوشبخت ترش کنم .... امروز  با خبرای خوش اومدم می دونی امروز چه روزیه ؟ امروز یه روز مهم تو زندگ منه ....  یه روز خیلی مهم ...  امروز روزیه که خدا وقتی هنوز دنیا نیومده بودم به فکرم بود .... امروز روزیه  که وقتی هنوز دنیا نیومده بودم خدا بهم با مهربونی نگاه کرد .... روزیه که خدا بهترین و قشنگترین نعمتش رو بهم عطا کرد .... وقتی هنوز نبودم .... خدای خوب و بزرگ و مهربون شکرت... شکرت که جوادم ...
27 اسفند 1390

این روز ها .....

به نام خدا چقدر این روزها روزهای دل چسبیه... ملیکا خودشو میندازه تو بغل مامانش... همش غر میزنه که مامان بیا بشین پیشم... اگه چند ساعت مامانشو نبینه دلش براش تنگ میشه... ولی عزیز دلم.... چند تا نصیحت مادرانه برات دارم...   البته به امید خدا وقتی بزرگ بشی و این وبلاگ رو بخونی این نصیحتا به دردت نمیخوره ولی بذار من یه کم مامان بازی در بیارم... لطفا انقدر موهای مامان رو نکش... نکن.... دوست داری مامانت کچل باشه دخترم؟؟ بی زحمت دست به گوشواره های من نزن... گوشم رو زخم کردی انقدر که یه هو حمله کردی و گوشوارمو کندی و پرتاب کردی... خسته شدم انقدر دنبال گوشواره گشتم( من باید همیشه گوشواره تو گوشم باشه در غیر این ...
27 اسفند 1390

شیطنتهایه ملیکا تو هشت ماهگی

سلام قشنگ مامان این روزا خیلی خوشمزه شدی و حسابی با اسبا ب بازیهات بازی می کنی و یه وقتایی می ری سروقت کتابایه بابایی و خرابکاری می کنی امروز بعد از ظهر جزوه های بابایی رو از زیر فرش در اورده بودی و تمام برگه هاشو بهم ریخته بودی و بهشون نگاه می کردی انگاری داشتی درس می خوندی ههههههههههه ایشالله وقتی بزرگ شدی یه دختر درس خون باشی و حسابی مامان و بابایی رو خوشحال کنی دیروز مامان جون از کرج اومده بود واسه همین رفتیم خونه شون تو حسابی ذوق کرده بودی و دلت حسابی واسه مامانی تنگ شده بود تازه یه کاره تازه یاد گرفته بود ی اینکه مامان جون می گفت بهت نی ناش ناش نی ناناش ناش و تو هم ذوق می کردی و دستت رو تکون می دادی و واسه خودت نی نا ناش می ...
27 اسفند 1390

عکس هایه 8 ماهگی ملیکا تا 8 ماه 9 روز

فدات بشم که کارت شده سیم شارژ و تلفن و .... رو از هر جا که دیدی بکشی و روزی هزار بار اینترنت رو قطع کنی ای جون قربون شیطنتت برم ای جون اینم تنها عکسی که تونستم از دندون کوچولوت بگیرم (اون پایین یه مروارید کوچولو سر زده) ای جون اینم اوج خنده هههههههههههههههه ا   ...
27 اسفند 1390

عکسایه ملیکا شیطون و درس و کتاب و جزوه ......

منو اینهمه خوشبختی ......چقدر کاغذ............هوراااااااااااا......ملیکا در حال بهم ریختن جزوه هایه بابایی (این عکس مال 8 ماه و 11روزگی ملیکاست) وای چه جزوه ی خوشمزه اییییییییییییی فکر کنم من از بابایی بیشتر درس خوندم این عکس مال دیشب ملیکاست یعنی 8 ماه و 13 روز ...
27 اسفند 1390

حس زیبایه با تو بودن ...

سلام قشنگ مامانی دلم میخواد احساس این روزهامون رو گوشه ای از خونه بذارم تا وقتی بزرگ شدی  ...حس این ساعت ها رو باهات تقسیم کنم تا ببینی من و بابایی چقدر این روزها عاشق بودیم تا بفهمی که همه وجود و عشقمون در بودن تو و لبخندت خلاصه میشد......... اما حیف که این لحظه ها خیلی زود میگذرن و تو حتی ذره ایش رو بخاطر نمیاری.....حیف!!!!! ولی این رو بدون دختر قشنگم ما زیباترین روزهای مشترکمون رو با وجود شما حس کردیم و برای اسایش و رفاه تو از همه وجودمون مایه میگذاریم دوستت داریم ملیکا چقدر از بودن و داشتنت حس خوشبختی میکنم روزی هزار بار خدا رو شکر میکنیم که تو رو به ما بخشیده تو بزرگترین اتفاق زندگی ما هستی ....با وجود ...
27 اسفند 1390

این عکسایه ملیکا مال دیروز هست یعنی 7 ماه و 16روز

ملیکا واسه خودش خانمی شده الهی چقدر ملیکایه من معصوم است  فدات بشم ای جوووووووووووووون ای جونم ببین چقدر ناز تنهایی نشستی ای جووووووووووووووون این عکس مال دیشب هست که ملیکا اصلا دلش نمی خواست بخوابه و هی غل می خورد و می رفت پی بازی تا ساعت 2 و نیم نصف شب کارم شده بود تو رو از زیر مبل و صندلی در بیارم اینم یکی دیگه ...
27 اسفند 1390

نمودا رشد ملیکا

سلام عسلم دیشب با بابایی بردیمت دکتر واسه سرفه هات اقا دکتر با بابایی دوست بود واسه همین همش داشت با بابایی حرف می زد حسابی لجم گرفته بود و تو هم حوصله ات سر رفته بود و داد و بیداد می کردی و واسه همین سر صداهات دکتر شروع به معاینه تو کرد و یه سری شربت بهت داد تا بخوری گفت اگه بدتر شدی  دوباره ببرمت پیشش ولی خدا رو شکر الان بهتری دیشب وزنت کرد 8 کیلو شده بودی زیاد وزن اضافه نکرده بودی ولی دکتر گفت خوبه می خوام قد و وزن و دور سرت رو تو چند ماهه گذشته بنویسم تا وقتی بزرگ شدی یادت باشه چقدر کوچولو بودی بدو تولد          قد: 53 سانی متر        &nb...
27 اسفند 1390